این ماه حواسمان را بیشتر جمع کنیم...
گاهی وقت ها اصلا حواسمان نیست
حواسمان نیست چه می کنیم
حواسمان نیست چه می گوییم و چه می شنویم و چه می بینیم و چه می خوانیم و یا حتی به چه فکر می کنیم
در واقع این طور وقت ها یک چیزی به نام فراموشی به سراغمان می آید و اصلا شاید خودمان را به فراموشی می زنیم
مدتی که می گذرد و از جو دور می شویم و تبعات کارهایمان هویدا می شود تازه آن زمان است که یا آه از نهاد برمی آریم و یا دست پشیمانی بر سر می کوبیم و به دنبال چاره ای می گردیم برای درست کردن(بخوانید ماست مالی کردن) اشتباهات گذشته مان....
یک زمانی هم هست که هر چه می گذرد اصلا انگار نه انگار!
به فکر جبران اشتباهات که نمی افتیم هیچ ، اصلا قبول نداریم که اشباه کرده ایم!
یا شاید هم هنوز در آن فراموشی به سر می بریم
همین زمان است که یک نفر به یک طریقی باید بفهماندت؛و کسی این کار را برایت می کند که واقعا تو را دوست داشته باشد
می فهمید که منظورم چه کسی است؟
حالا برای هر کسی به یک شکلیست.یک نفر تصادف می کند، آن یکی عزیزی را از دست می دهد و دیگری هم ورشکست می شود
که شدت این اتفاقات تابعی از شدت فراموشی مان است...
یک وقت هم می بینی برای یک نفر فرود آمدن یک ظرف سنگین بلوری روی صورتش ، کافی باشد
کافی باشد تا بفهمد اگر چند میلیمتر آن طرفتر خورده بود الآن چشمش کور شده بود و یا اگر روی صورتش خورد شده بود تا آخر عمر باید با جای بخیه روی صورتش سر می کرد و یا اگر دو سه سانتی متر آن طرفتر می خورد به گیجگاهش برخورد می کرد و در جا تمام می کرد و یا....
و همین کافیست تا یادش بیاید چند بار پیمان بسته و شکسته...
و همین کافیست تا حواسش را بیشتر جمع کند
پس بیایید این ماه حواسمان را بیشتر جمع کنیم
حداقل همین یک ماه را...
پی نوشت:
شاید برای شروع بد نباشد این پیام را برای اطرافیانمان بفرستیم:
"وارد ماه خدا شده ایم،وقت بخشیدن و صاف کردن دل هاست ، پس اگر نگاهی ، صدایی ، زبانی ، از من بر دلت ترکی انداخته به بزرگی میزبان این ماه مبارک مرا ببخش .شاید فرصتی برای جبران نباشد..."